سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بعضی وقتا دیدی یه جایی کارت گیر می کنه اصلا حالیت نیست داری چیکار می کنی یه نذر های چپ اندرقیچی ای می کنی فقط  به این فکر می کنی که  حاجتت رو بگیری  کاری به نذرو نیاز زانقالی که کردی نداری.

مثلا من یه بار نذر کردم که اگه فلان اتفاق بیفته ظرف یه هفته  از بر آورده شدن حاجتم برم مشهد و خودم گلاب بخرم و  با دست خودم بریزم توو اونایی که خادما می گیرن دستشون ازش دود بلند میشه ، مردم هم  میان خودشونو می مالونن بهش حاجت بگیرن،‌فهمیدی کدوما رو می گم؟ از همونا ، نذر کردم بریزم اون توو

آقا ما غلط کردیم این نذر رو کردیم خدا هم قربونش برم گذاشت توو دامن ما و حاجتمونو داد. منم خوشحال و خندون نذرمو به قویه گفتم

ببین  ؛ پدر ما رو در آورد تا مدت ها  سرکوفت این نذر خنگ و خولی رو بهم می زد حق داشت خداییش از کار و زندگی افتادیم تا بریم مشهد

حالا اینا رو گفتم  که بگم  دوباره خنگ شدم و یه دونه از این نذرا ی اسکولانه کردم

حالا افتادم به غلط کردن و دست به دامن خدا شدم که حاجتمو نده

حتما الان خدا باخودش کلی منو فحش داده


نوشته شده در  پنج شنبه 90/6/24ساعت  3:4 عصر  توسط یک شهروند درجه دو 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
ایول داری یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یه فلش بک خاطره انگیز
حالا نوبت ماست که فتنه کنیم ؟
خانم ها می شنوید؟؟؟؟؟؟؟
حس خوب در خانه بودن
[عناوین آرشیوشده]